چیزهایی درهم

ساخت وبلاگ
با پ به دندانپزشکی آمدیم. کتاب ایکیگای روی میز را برداشتم. پ درباره‌ی زن‌ها قدیمی فکر می‌کند: زن خانه بماند بچه بزرگ کند. بین حرف‌ها سکوت کردم. حرف‌هایش را شنیدم. به خودم گفتم تو که این چیزها را قبول نداری. داری؟ بی‌خود بحث نکن. بحث نکردم. و این موفقیت بزرگی است. با نودم در صلحم. خودم را دوست دارم. کمی بی‌نظمم و مضطرب. به‌خاطر آن هم به خودم حق می‌دهم. دو تکه مرغ گذاشتم با سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌.در کتاب نوشته یک ساعت قبل از خواب و بعد از بیدار شدن به موبایل نگاه نکن.‌نوشته: «پومودرور» عزیزم کار را با چیزی خوشحال کننده شروع کن و با چیز خوشحال کننده تمام کن.پیاده‌روی.مراقبه.لذت بردن از کارهای کوچک. چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 47 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 15:29

به رویاهای تازه فکر کنم. نقطه‌ی روشن زندگی از حالا به بعد کجاست؟ زبان و نوشتن مهم‌اند و تا حد ممکن در این وضع سخت لذت بردن. چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 42 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 15:29

امروز از هشت و نیم تا چهار و نیم کار کردم. این خوشحالم کرد. مقاله‌ی دوم را دوست دارم. کار جالبی شد. شاید مقاله‌ی سومی هم بنویسم. عصر با پ دندان‌پزشکی رفتم. «و» نوشت که ده میلیون پول او در حسابم مانده. نوشتم یادم رفته. فردا باید برایش بریزم. کلی کار دارم. امروز سر و کله‌ی اضطراب پیدا شد. رمان چهارصد صفحه‌ای امشب تمام می‌شود. امروز هم خوب بود. شکر.هر روز خوب دستاورد بسیار بزرگی است. هر روزی که افسردگی در آن عقب‌نشینی کند. چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1402 ساعت: 5:29

هفته‌ی گذشته قشنگ بود. یک‌سال گذشت. هفته‌ی تولدم بود. خوشحالی دویده بود زیر پوستم. جشنی باشکوه در قلبم. چهارده سال گذشت. از جایی زیر صفر شروع کردم و ذره‌ذره جلو آمدم. این جایی که هستم جای خاصی نیست. اما خوشحالم. با خودم مهربانم. حس می‌کنم آدم قدرتمندی هستم. حس می‌کنم توانستم کمی از آن چیزی که در سرم بود برای خودم فراهم کنم. حس می‌کنم با وجود همه‌چیز این روزها را دوست دارم. حس می‌کنم از نگاه نامربوطِ بقیه سال‌ها گذشته و حالا آدم‌ها مهربان‌ترند.البته گاهی حس‌های تلخی هم هست. فکرِ تنهایی مامان. فکرِ زندگی پ. دیروز مامان گفت تنها هستم و حتی نمی‌توانم تا جلوی درِ خانه بروم. دوباره ترسِ اینکه چطور باید تنها زندگی کند در سرم چرخید. فکرِ عذاب وجدانی که همیشه بود: پفیوز بودم که خانواده را با رنج‌های غریبش گذاشتم و آمدم دنبال رویاهایم.فکرِ بابا و زندگی و مرگ دلگیرش. خودم را دوست دارم و از هستی به‌خاطر همه‌چیزهای خوب ممنونم. پ خیلی وقت‌ها برایم خوشحالی درست کرد. خیلی چیزها را از او یاد گرفتم. چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 43 تاريخ : شنبه 11 شهريور 1402 ساعت: 15:14

دوشنبه رفتم دفتر آ در خیابان ظفر. دفترش فضای قشنگی داشت. دنج و دوست‌داشتنی. چای خوردیم و خرف زدیم. بعد با تلفن حرف زدم. آدم‌ها دوستم داشتند. جعفر زنگ زد. ب زنگ زد. سه‌شنبه تمام وقت صرف حرف زدن با تلفن و خندیدن با همکاران اداره شد. شب به کافه‌ای در نزدیکی ویلا رفتیم. خوشبخت بودم. میرزاقاسمی، کشک و بادمجون و کوکوسبزی خوردیم. چهارشنبه سرکار نرفتم و بهترین زرشک‌پلو و مرغ عالم را درست کردم. بعد؟ سه روزِ تعطیل ِ آرام گذشت.پ صبحِ زودِ روز تولدم گردنبند نقره فیروزه را دستم داد. چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 46 تاريخ : شنبه 11 شهريور 1402 ساعت: 15:14

برای از پا در نیامدن باید پروژه‌ی شخصی تعریف کنیم. برنامه‌ی هفته‌ی بعد تمام کردن مقاله‌ی دوم و خواندن رمان دوست.

راستی درسم تمام شد. بگذریم هنوز خرده‌ای کار مانده. نوشتن رساله‌ی دکتری از سخت‌ترین کارهای زندگی بود. برای خودم کلی کتاب خریدم. خوشحالیِ بعد از جلسه هنوز در وجودم هست. آفرین بر خودم.

چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 43 تاريخ : شنبه 11 شهريور 1402 ساعت: 15:14

چهارشنبه کامنت‌های بی‌جواب مانده را جواب دادم. رفتیم دورهمی دروس. حوصله نداشتم. به اندازه‌ی دورهمی‌های قبل خوش نگذشت. پنج‌شنبه لوبیاپلو درست کردم. خوشحال بودم. زندگی به‌خاطر لوبیاپلو و پنج‌شنبه ارزشش را داشت. رفتم پیش اِ و مَ. اِ گفت به‌خاطر تمام کردن دَرسَت شیرینی آوردم. جاده قشنگ بود. فشم خنک بود. مهمانی بی‌فایده بود. غذای «فارسی» خوشمزه بود. شبِ جاده قشنگ بود. خوابیدم. تمام جمعه هم خواب بودم. حالم خوب بود. ظهر الویه‌ی از قبل مانده خوردیم و شب سوپ کدو درست کردم.چهارشنبه استاد مشاور را دیدم. باهم حرف زدیم. بعدش حالم خوب بود. خوشحال بودم. زندگی قشنگ بود. چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 13:24

فکرِ اینکه چند ماه برای اکسپت مقاله دوم زمان لازم است. البته که مهم نیست. چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 44 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 13:24